۱۰،رمضان
رحلت حضرت خديجه (س) (10 بعثت)
زندگي حضرت خديجه کبري(س)
حضرت خديجه(س) اول بانوي اسلام است که از همان روزهاي آغازين بعثت رسول خدا(ص) با تمام وجود در کنار پيامبر اکرم(ص) به ترويج مکتب اسلام پرداخت و در سختترين شرايط با مال و اعتبار و شخصيت و جذان خويش به حمايت و ياري رسول اکرم(ص) برخاست و هرگونه مشقت و محروميت را پذيرا شد. دراين راه آن چنان از خود رشادت نشان داد که در دنيا عظمت روحي و کمالات انساني او الگو و سرمشق تمام مبارزان راه حق و حقيقت قرار گرفت و در آخرت بر طبق روايات نقش شده از اهل بيت عصمت(عع) يکي از برترين زنان بهشت به حساب ميآيد.
حضرت خديجه(س) 68 سال قبل از هجرت در شهر مکه ديده به جهان گشود. پدر بزرگوارش خُويلد بن اَسَد بن عَبدُ الغُرّيٰ نام داشت و مادر گرانقدرش فاطمه دختر زائدة بن اصم بود. لقبهاي اين بانوي گرامي طاهره، کبريٰ، مبارکه و... از اين بانوي بزرگوار دو پسر به نام هاي قاسم و عبدالله (طيب، طاهر) و چهار دختر به نام هاي زينب، امکلثوم، فاطمه، رقيه براي رسول خدا(ص) متولد شد.
حضرت خديجه(س) نخستين فرد از بانوان است که دعوت پيامبر خدا(ص) را لبيک گفت و تا آخرين لحظه حيات در کنار آن حضرت ماند. وي در دوره جاهليت از طريق تهيه کاروانهاي اجتماعي به کسب و کار مشغول بود و با مديريت و درايتي که داشت ثروت بسياري تحصيل کرده بود و در زمره تاجران شناخته شده جزيرةالعرب به حساب ميآمد. يکي از خصوصيتهاي بارز و برجسته خديجه در عرصه تجارت اين بوده است که در همان دوره جاهليت هم از شيوههاي درست تجاري پيروي ميکرد. به عنوان مثال از تجارت ربوي که آن زمان يکي از شيوههاي رايج تجارت در شبه جزيره بود خودداري ميکرد و به تجارت مضاربهاي ميپرداخت و تا آنجا که ميتوانست با تجارتهاي ربوي مقابله مينمود. ويژگي ديگر آن بانو در همان دوره پيش از اسلام اين بوده است که آن چنان پايبند عفت و پاکي بود که در ميان مردم با لقب طاهره شناخته ميشد. اين در حالي بود که در سطح جامعه جاهلي سخن گفتن از عفت و پاکي و پايبندي به حيا و عفاف معني نداشت و به زن به عنوان يک کالاي زينتي و ابزاري براي اطفائ شهوت مردان نگريسته ميشد.
خصوصيّت ديگر آن بانو ياريرساني به فقرا و مستمندان بوده است. او هرگز از رسيدگي به وضع درماندگان غافل نبود. خانه او پناهگاه بينوايان به حساب ميآمد. مجموعه اين ويژگيها يعني درايت و دورانديشي و عفت و پاکدامني و کرم و سخاوت و... روي هم سبب شده بود که وي مورد احترام همه اقشار قرار بگيرد. به گونهاي که از او تحت عنوان سيده نساء قريش ياد ميکردند.
از آنجا که ارزشهاي اخلاقي و انساني براي حضرت خديجه(س) اهميت فوقالعادهاي داشتند در انتخاب همسر بيش و پيش از آن که به حسب و نسب و ثروت و موقعيّت و مقام توجهي نمايد به کمالات و فضايل اخلاقي و انساني افراد توجه ميکرد. بر اين اساس بود که وقتي شخصيّتهاي بزرگ مکه نظيرک عقبة بن ابيمُعيط، ابوجهل، ابوسفيان و... از او خواستگاننرني کردند او به همه آنهاجواب ردّ داد چون آنان را فاقد اين فضايل ميديد اما همين که رسول خدا(ص) از او خواستگاري کرد عليرغم اينکه او از مال دنيا چيزي نداشت و از مقام و موقعيّت اجتماعي خاصّ در مکه برخوردار نبود ولي به جهت ويژگيهاي اخلاقي و پايبندي به ارزشهاي عالي انساني شهره آفاق بود و از او با لقب محمد امين ميشناختند. بيدرنگ جواب مثبت داد و به همسري آن حضرت درآمد. نقل شده است چون در شرايط آن روز مکه موضوعاتي چون پاکي و عفت و خوشرفتاري و امانتداري و عدالتورزي و رحم و مروّت و... ارزش محسوب ميشدند پخش شدن خبر ازدواج خديجه با محمدامين زبان مردمان مکه به طعنه و بدگويي و سرزنش خديجه گشوده شد و زن و مرد قريش در هر فرصتي پيش ميآمد به آزار خديجه ميپرداختند. از آنجا که وي با آگاهي کامل و درک فضايل محمدامين به اين ازدواج راضي شده بود همه اين بدرفتاري ها را پذيرا ميشد و گاهي در پاسخ اعتراض آنها ميفرمود: از زنان عرب شنيدهام که [مردم] بر من خرده ميگيرند که چرا با محمد وصلت کرده ام؟ از شما ميپرسم آيا کسي مانند محمد در نيکويي و برخورداري از ويژگيهاي اخلاقي و فضيلتهاي انساني در تمام سرزمين عرب سراغ داريد؟[1] در نتيجه چنان انتخاب آگاهانه و از روي بصيرت بود که وقتي حضرت محمد بن عبدالله به مقام رسالت رسيد حضرت خديجه(س) اولين فرد از ميان بانوان بود که به رسالت او ايمان آورد و در راه ترويج و تحکيم آيين اسلام با تمام وجود به فداکاري پرداخت تا آنجا که رسول اکرم(ص) از جمله عوامل پيروزي اسلام را ثروت و داراييهاي حضرت خديجه(س) معرفي کرد.[2] چون آن حضرت تمام اموال خود را در راه پيشرفت اسلام در اختيار پيامبر اکرم(ص) قرار دادند در نهايت اين بانوي گران قدر پس از عمري فداکاري در راه اسلام در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت يعني سه سال قبل از هجرت وفات يافت. در هنگام وفات شصت و پنج سال سن داشتند که بيست و چهار سال آن را در کنار پيامبر اکرم(ص) سپري کرده بود. نقل ميکنند پيامبر خدا(ص) در وفات حضرت خديجه بسيار گريست و اين سال را «عام الحُزنّ ناميدند و آنگاه که جنازه حضرت خديجه(س) را تجهيز کردند او را به قبرستان حَجُون[3] منتقل ساخته و با دست مبارک خودشان در قبر نهادند سپس او را دعا کردند. از آن پس هر وقتي در حضور رسول خدا(ص) نامي از خديجه برده ميشد آن حضرت محزون ميشدند از جمله در جريان خواستگاري علي(ع) از فاطمه زهرا(س) وقتي نامي از حضرت خديجه(س) به ميان ميآيد رسول خدا(ص) سخت گريست.ام سلمه پرسيد: يا رسولالله براي چه گريه ميکنيد. پيامبر فرمود: خديجه, کجا مثل خديجه(س) پيدا ميشود؟ زماني که مردم مرا تکذيب کردند, او تصديقم کرد؛ بر دين خدا ياريام کرد و با مالش به کمکم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به خانهاي زمردين در بهشت دهم که هيايو و اضطراب و سختي و محنت در آن نيست.[4]
گوشهاي از فضايل حضرت خديجه(س) در روايات
در سخنان حضرت معصومان(عع) درباره فضايل حضرت خديجه(س) مطالب زيادي به چشم ميخورد. از جمله آنهاست:
1. رسول خدا(ص) ميفرمايد: «بهترين زنان بهشت عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر رسول خدا(ص).[5]
2. رسول خدا(ص) فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي رسول خدا، اين خديجه(س) است. هرگاه نزد تو آمد بر او از سوي پرورگارش و از طرف من سلام برسان و او را به خانهاي از يک قطعه زبرجد در بهشت که در آن رنج و ناراحتي نخواهد بود بشارت بده».[6]
3. ائمه اطهار(عع) همگي به وجود حضرت خديجه(س) مباهات ميکردند: نقل است امام حسين(ع) در روز عاشورا وقتي خود را معرفي کرد از جمله فرمود: آيا ميدانيد جده من خديجه دختر خويلد است.[7] و امام سجاد(ع) در مجلس يزيد در دمشق در ضمن خطبه وقتي خود را معرفي فرمود چنين بيان کرد: «انا بن خديجة الکبري؛ من فرزند خديجه کبري هستم».[8]
فرازي از زيارتنامه حضرت خديجه(س)
«السّلام عليکِ يا مَنْ اَنْفَقَتْ ما لَها في نُصرةِ سيّد الانبياء و نَصَرَتْهُ ما استطاعتْ و دٰافَعَتْ عَنهُ الاعداءَ. السلام عليکِ يا مَنْ سَلُّمَ عليهٰا جبرئيل وَ بَلَّغَهٰا السلامَ مِن اللهِ الجليلِ، فَهَنياً لکِ بمٰا اَوْلٰاکِ الله مِنْ فَضْلٍ... سلام بر تو اي کسي که ثروتش را در راه ياري سرور پيامبران ايثار کرد و آن حضرت را تا آخرين توان خود حمايت نمود و گزند دشمنان را از آن حضرت دور کرد.
سلام بر تو اي بزرگي که جبرئيل بر او سلام داده و سلام خداوند تبارک و تعالي را ابلاغ کرد. گوارا باد بر تو اين فضيلتهاي که به واسطه آنها خداوند تو را بر ديگران برتري بخشيد... .[9]
شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
صُبَّتْ عَليَّ مصائِبُ لَو انَّهٰا
صُبَّتْ علي الايّٰام صِرْنَ لَيٰاليٰا[10]
آنچنان مصيبتها بر من باريدن گرفتهاند که اگر اينگونه بر روزها اين بلاها ميباريدند آنها چون شب تيره و تار ميشدند.
با رحلت نبي گرامي اسلام چالشهاي جديد و سختي در جامعه نوپاي اسلامي به وجود آمد از يک طرف مصيبت عظيم فقدان پيامبر همه مردم را به شدّت دچار اندوه تأثر کرده بود از سوي ديگر ترس از آينده بسياري از دلسوزان را نگران ساخته بود و از جهت ديگر دشمنان درصدد برآمده بودند از فرصت به وجود آمده به نفع خود بهرهبرداري کنند و همينطور عاشقان قدرت و سران نفاق و کينهورزان دوره جاهليت و بدر واحد و... از شرايط به وجود آمده ميخواستند نهايت استفاده را بکنند و مسير حرکت جامعه را به سمتي که خود ميپسنديدند نهايت استفاده را بکنند و مسير حرکت جامعه را به سمتي که خود ميپسنديدند تغيير دهند. در اين ميان اقليّتي از مؤمنان حقيقي به رهبري حضرت مولا علي بن ابيطالب(ع) با روشنگري دلسوزانه و فداکارانه حضرت صديقه کبريٰ فاطمه زهرا(س) ميکوشيدند جهت آينده حرکت جامعه را به همان خطي که پيامبر(ص) از آغاز رسالت و به ويژه در جريان غدير ترسيم کرده بود هدايت کنند اما چند مشکل بزرگ و اساسي که مانع نراه اين دسته بود و امانها را ميبريد تلاشها را کُند و بلکه بياثر ميساخت عبارت بودند از:
1. داغ مصيبت فقدان رسول خدا(ص): هزلي ميگويد: وارد مدينه شدم صداي ضجه و گريه تمامي فضاي مدينه را فرا گرفته آن چنان که صداي حاجيان به هنگام احرام بستن براي حج فضا را پر ميسازد گفتم چه خبر است؟ گفتند: رسول خدا(ص) درگذشته است.[11] از حضرت علي(ع) نقل شده است که وقتي رسول خدا(ص) رحلت کرد ديدم که افرادي از خاندانم در اثر شدت عظمت مصيبت آن چنان جزع ميکنند که قادر به حفظ خود و سرپا نگه داشتن و قدم برداشتن نبودند. جزع صبر آنها را از بين برده بود و قادر به شنيدن و سخن گفتن و... نبودند.[12] حضرت زهرا(س) در اين مصيبت بزرگ ميفرمايد: «اي رسول خدا... کوهها و حيوانات وحشي صحرا و پرندگان آسمان و زمين و آسمان بر تو گريستند اي سرور من، حجون و رکن و مشعر با بطحا گريستند.
و بکاکُ المِحراب و الدَّرس
للقرآن في الصبح مُعلِناًو السماء
براي تو اي رسول محراب و درس قرآن صبحگاهان و آسمان آشکارا گريستند...
2. به ميدان آمدن گروه نفاق: اين جماعت که از همان آغاز به طمع دستيابي به قدرت در ظاهر ايمان آورده بودند... آنها در روزهاي آخر حيات رسول(ص) آنقدر قوي شدند که در برابر دستور رسول خدا(ص) علناً ايستادند «حَسبُنٰا کتاب الله» سر دادند و از همراه شدن با جيش اسامه تخلف کردند و مشمول لعنت رسول واقع شدند...
هنوز جنازه رسول اکرم(ص) دفن نشده بود که بر خلاف خواسته و دستور او براي امت تعيين تکليف کردند.
3. آشکار شدن کينهتوزيها در حق اميرمؤمنان علي(ع): آنها با يادآوري رشادتهاي علي(ع) امروز فرصت را براي انتقامگيري از او فراهمتر ميديدند. چه زيبا فرموده است دخت گرانمايه رسول(ص) که: چه باعث شده که با کينهتوزي از علي(ع) انتقام بگيرند؟ آري او را سرزنش کردند چون شمشير علي(ع) در راه خدا، خودي و بيگانه و شجاع و ترسو نميشناخت... اين برخوردهاي شما با علي(ع) به سبب کينههاي پدر و انتقامجويي اُحد است...
4. کمي ياران ولايت: بسياري از مؤمنان خالص به شهادت رسيدهاند و قدرتي که بتوان با آن در برابر خط انحرافي ايستاد وجود ندارد. امام باقر(ع) ميفرمايد: «به خدا قسم اگر علي(ع) به جاي عقيل و عباس و جعفر و حمزه را داشت هرگز در خانه نمينشست.»[13] و مولا علي(ع) فرمود: «لو وجدت اربعين ذوي عزم منهم لنا هفت القوم؛ اگر چهل نفر ياور داشتم در خانه نمينشستم.[14]
آري وضع به گونهاي بود که گفته شده بعد از رسول(ص) «ارتدّ الناس بعد النبي(ص) الّا ثلاثةً نفر... ثم انّ الناس عرفوا و لحقوا بعداً».[15]
و رسول(ص) به علي(ع) فرموده بود: «به زودي از قريش به جهت حرکتها و قيامهاي که عليه تو ميکنند ستمهايي به تو خواهد رسيد اگر ياراني پيدا کردي با آنها جهاد کن و اگر ياوري نداشتي صبر کن و دست نگه دار».[16]
5. نوپايي اسلام و عدم نفوذ آن در قلوب: محافظهکاريها، ترس از مقام و موقعيتها، دنيادوستيها، نان به نرخ ريزخوريها، قدرتمحوريها، قبيلهدوستيها و... در يک کلام زنده شدن دوباره ارزشهاي جاهلي با حمايت صاحبمنصبان اين امور کار را به جايي رساند که در عرض و روزگار را جايي رساند که حضرت زهرا(س) در توصيف اوضاع جامعه اسلامي در آن روز اينگونه لب به سخن گشود:
اي رسول خدا(ص) وقتي تو رفتي فتنهها برخاست... ارزشهاي قومت عوض شد بيا و ببين چگونه آنها را از راه به در شدهاند... مرداني چند از امت تو همين که تو روي در نقاب خاک کشيدي و خاک بين ما و شما فاصله انداخت دشمني خود را با ما آشکار کردند... همين که تو رفتي مرداني از اين امت بر ما يورش آوردند و ما را تحقير کرده و ارث ما را غصب کردند... ما بلاديدگان به مصيبتي گرفتار شديم که هيچ بلاديدهاي نه در عجم و نه در عرب اين چنين مبتلا نشده بودند... [17]
بعد از وفاتت... اسلام آنچنان در ميان مردم غريب شد... اگر منبري را که از آن بالا ميرفتي نظاره کني، خواهي ديدکه تاريکي پس از روشنايي بر آن استيلا پيدا کرد و در پايان فرمود:
يٰا الهي عَجِّلْ وَفاتي سريعاً
فَلَقَدْ تنغّصَتْ الحياةُ يا مولايي
پروردگارا مرگ مرا زود برسان. اي سرورم يا رسولالله به راستي که از زندگاني منزجر گشتهام.
آري تداوم چنان وضعي آن چنان دنيا را براي خاندان وحي تيره و تاره کرد که سيده نساء عالميان تاب ديدن آن شرايط نياورد و در نهايت با دلي پرخون و چشمي پر از اشک پس از دفاع بينظير از ولايت ولي خدا در اوج مظلوميت با بدني مجروح از ستم ظالمان با نوشيدن شربت شهادت به پدر بزرگوارش پيوست.
شهادت او در طول تاريخ و وقايع قبل و بعد آن هر انسان بار جدايي را به تأمل و انديشه واميدارد. چه شد که در اين مدت کوتاه بعد از رسول خدا(ص) چنين حضرت زهرا(س) آزرده خاطر شد؟ چه شد که عليرغم آن همه سفارشها پيامبر اکرم(ص) درباره حضرت صديقه، عمهاي از بزرگان داعيهدار احترام آن بانوي بزرگوار پاس نداشتند؟ چه شد که حضرت فاطمه(س) از اميرمؤمنان علي(ع) درخواست کرد بدن او را بدون حضور بعضيها در خلوت به گونهاي که قبر مقدسش معلوم نباشد دفن شود؟
[1]. همسر آفتاب, ص17.
[2]. فروغ ابديت, ج1, صص 163 و 164.
[3]. اين قبرستان در دامن کوه حجون قرار دارد. از آن با عنوان هايي چون قبرستان مُعلّي و ابوطالب ياد مي شود.
[4]. مستدرک سفينة البحار, ج1, ص 381.
[5]. بحارالانوار، ج13، ص162؛ ج16، ص2. در برخي عبارات دارد: افضل نساء اهل الجنة.
[6]. اسدالغابه، ج5، ص438.
[7]. بحار الانوار، ج 44، ص318.
[8]. همان، ص174.
[9]. حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، صص 286 و 287.
[10]. السِّيرة النبوية، زيني دحلان، ج3، ص364.
[11]. اسدالغابة، ج5، ص189.
[12]. بحارالانوار، ج22، ص512.
[13]. کافي، ج8، ص189.
[14]. بحارالانوار، ج28، ص313.
[15]. کافي، ج8، ص296؛ بحار الانوار، ج28، ص238.
[16]. کتاب سليم بن قيس، ج2، ص568.
[17]. احتجاج طبرسي، ج1، ص279.
________________________________________________________________________________________________
تهیه و تنظیم: احسان آذرکمند
متن کم