۲۵،رجب
شهادت امام موسي بن جعفر الكاظم (ع)(183ق)
زندگينامه امام کاظم(ع)
هفتمين امام شيعيان حضرت موسي بن جعفر امام کاظم(ع) است. وي همانند اجداد طاهرينش در دوران امامت خود رهبري مردم را عهدهدار شد و از آنجا که در دوران امامت ايشان حاکمان ستمگر بنيعباس به شيوههاي گوناگون مردم را در جهل و بيخبري نگاه ميداشتند. لذا حضرت موسي بن جعفر(ع) نيز با توجه به شرايط حاکم به شيوههاي مختلف ضمن مبارزه با ظلم و ستم بنيعباس مردم را با آموزههاي اصيل ديني آشنا ساخته و نهضت علمي و اعتقادي ايجاد شده توسط امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را تداوم بخشيد. در توصيف آن حضرت گفته شده است:
امام موسي کاظم(ع) پيشواي آزاده و به ... متن کامل
زندگينامه امام کاظم(ع)
هفتمين امام شيعيان حضرت موسي بن جعفر امام کاظم(ع) است. وي همانند اجداد طاهرينش در دوران امامت خود رهبري مردم را عهدهدار شد و از آنجا که در دوران امامت ايشان حاکمان ستمگر بنيعباس به شيوههاي گوناگون مردم را در جهل و بيخبري نگاه ميداشتند. لذا حضرت موسي بن جعفر(ع) نيز با توجه به شرايط حاکم به شيوههاي مختلف ضمن مبارزه با ظلم و ستم بنيعباس مردم را با آموزههاي اصيل ديني آشنا ساخته و نهضت علمي و اعتقادي ايجاد شده توسط امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را تداوم بخشيد. در توصيف آن حضرت گفته شده است:
امام موسي کاظم(ع) پيشواي آزاده و به حق شيعه از آن دسته از رهبران الهي است که مطالعه زندگي او بتشکني ابراهيم(ع) و مجاهدتهاي موسي(ع) و مقاومتهاي رسول اکرم حضرت محمد بن عبدالله(ص) را به ياد ميآورد. او از چهرههاي درخشان و تاريخساز اسلام است که پس از شهادت پدر بزرگوارش هادي و راهنماي مردمان بود. وي داراي ابعاد شخصيتي متعددي بود. در عبادت، اخلاق، پايداري و استقامت، مراتب علمي حکمت، حلم و بردباري، اخلاص و وارستگي نه تنها فريد عصر بود بلکه براي بشريت تا قيام قيامت الگو و سرمشق بزرگي است. او روشنگر احکام و معارف الهي، پاسدار اهداف قرآني و مدافع ارزشهاي انساني و اخلاقي و پديدآورنده مکتب مقاومت در برابر طاغوت، او به زندان رفت تا حق و حقيقت را از زندان بيرون آورد و رنج و تاريکيهاي وحشتناک زندان را به همراه شکنجههاي طاقتفرساي آن تحمل کرد تا عزّت و سرفرازي را زنده نگه دارد و آرزوهاي خط کفر و نفاق و شرک را در دل ستمگران و منافقان و مشرکان و کافران دفن سازد. آري زندگي او سراسر مبارزه و مقاومت بود و نه گفتن به همه دعوتهاي باطل و ناحق و ناصواب سيره او بود و او سمبل مقاومت و پايداري در راه حق بود. اگر آزادگي سر زير بار اطاعت طاغوت ندادن باشد، اگر حريت و آزادي تسليم دشمن نشدن و مسير حق را از دست ندادن باشد، اگر عزّت، دستِ بيعت به دشمن ندادن باشد حضرت امام موسي بن جعفر(ع) الگو جاودان آن است. او با شيوه زندگي خود اين درس را به همگان در طول تاريخ داد که چگونه بايد زيست. آموخت که در زندان هم آزاده عزيز باشند تن به ذلّت ندهند و مطمئن باشند که در سايه صبر و استقامت ميتوانند بر دشمنان پيروز شوند.
پدر بزرگوار امام کاظم(ع)
پدر گرامي حضرت کاظم(ع) امام جعفر صادق(ع) پيشواي ششم شيعيان است که پيش از وي رهبري جهان تشيّع عهدهدار بود و دوران امامت آن حضرت سي و چهار سال بود (از سال 114ه .ق تا 148ه .ق) که اين دوره را دوران شکوفايي اسلام بايد دانست. در اين دوره امام صادق(ع) با استفاده از فرصتي که از جنگ ميان بنيعباس و بنياميه به وجود آمده بود توانست از طريق تشکيل حوزه عظيم علمي تمام علوم اسلامي را در حدّ امکان گسترش دهد و بنا بر نقلي حدود چهار هزار شاگرد را که هريک در رشتهاي از علوم صاحبنظر بودند تربيت کرد. علاوه بر آن با روشي که در پيش گرفت شيعه را از تمام خطراتي که از ناحيه سه خليفه اموي و عباسي يعني هشام بن عبدالملک، سفّاح، منصور دوانيقي نجات داد. پس از عمري مجاهدت در شوال سال 148ه .ق در سنّ 65 سالگي به دستور منصور دوانيقي مسموم و در مدينه به شهادت رسيد و پيکر مقدسش در قبرستان بقيع اين نماد برجسته مظلوميت خاندان نبوت به خاک سپرده شد.
مادربزرگوار امام کاظم(ع)
مادر گرانقدر امام کاظم(ع) حُمَيْده نام دارد. وي دختر صاعد بربري است. اصل ايشان را از سرزمين اندلس يا روم دانستهاند. در سيرة الرسول آمده است: «و اُمَّه جاريةً امَّ ولدٍ اِسْمُهٰا حميدةُ الاندليسَّة و يقالُ بربريَّه و ذُکِرَ انّها روميّةً و الارجح انّها اندلسيةٌ و تکّنيٰ لُولُؤة» مادر امام کاظم(ع) جاريه و کنيز بوده است، نامش حميده اندلسيّه است و بربريّه هم گفته شده است. رومي بودن او هم مطرح شده، ولي اندلسيّه بودن ايشان رجحان دارد. کُنيه اين بانو لؤلوه است. البته نقلهاي ديگري هم هست باقر شريف قرشي در اين باره مينويسد: «مورخان در نَسَب اين بانوي گرامي اختلاف زيادي دارند برخي گفتهاند ولي اندلسي و کنيهاش لولؤه است و گفته شده است که ايشان بربريه و دختر صالح برابري است و در برخي از منابع آمده است که حميده مصفاة دختر صالح و در بعضي ديگر وي را دختر صاعد بربري دانستهاند و تصريح شده است: او خواهر صالح است البته در منابعي هم او را رومي و در منابعي ديگر او را از جليلالقدرترين نژادهاي عجم ذکر کرده البته در بسياري از منابع به نسب ايشان اصلاً اشارهاي نشده است. در هر حال وي در جريان جنگ يا حادثهاي اسير شده سپس به همسري امام صادق(ع) درآمده است نقل ميکنند وقتي امام باقر(ع) با اين بانو روبهرو شدند از وي پرسيدند نامت چيست؟ او عرض کرد حميده امام باقر(ع) فرمود: «حميدةٌ في الدنيا محمودةٌ في الاخرة؛ تو ستوده در دنيا و پسنديده در آخرت هستي».
امام صادق(ع) درباره ايشان فرمودهاند: «حُميدةُ مصفّاةٌ مِن الأدنٰاسِ؛ حميده از ناپاکيها و ناخالصي پاک است همانند پاکي شمس خالص طلا. فرشتگان همواره او را محافظت کردند به خاطر عنايتي و کرامتي که خداوند به من و حجّت پس از من (امام کاظم(ع)) عنايت کرد.
ولادت امام کاظم(ع)
حضرت امام موسي بن جعفر(ع) در روستاي ابواء (محلي در بين مکه و مدينه همانجا که قبر حضرت آمنه مادر رسول خدا(ص) قرار دارد) ديده به جهان گشود. اين واقعه مبارک در هفتم صفر سال 128 هجري انجام يافت. نقل شده است امام صادق(ع) در مدينه سه روز به جهت ولادت امام کاظم(ع) به مردم وليمه دادند. ابوبصير ميگويد: با امام صادق(ع) در سفر حج بوديم وقتي از مکه مکرمه به قصد بازگشت به مدينه حرکت کرديم چون به روستاي ابواء رسيديم. صبحگاهي مشغول خوردن صبحانه بوديم که در ميانه غذا خوردن خبري را به امام آوردند حضرت بلافاصله از جا برخاست و به سوي خميه زنان رفت. دقايقي بعد شاد و خندان بازگشت و خبر داد که خداوند پسري براي ما عنايت کرده است و در ادامه فرمود: اين فرزند من امام بعدي از جانب خداوند براي مردم است.
القاب امام کاظم(ع)
براي حضرت کاظم(ع) القابي ذکر شده است که هريک نمايانگر بُعدي از شخصيّت و عظمت منزلت اوست از جمله آنهاست:
1. کاظم (فرودهنده خشم): چون امام موسي بن جعفر(ع) در مقابل دشمنان خشم خود را فرو ميخورد آنها را مورد عفو و گذشت قرار ميداد.
2. عالِم: از آنجا که در ميان دانشمندان عصر خود يگانه بود در ميان آنها وقتي لفظ عالِم را کسي به زبان جاري ميکرد آن حضرت به ذهنها خصور ميکرد. عالم علي الاطلاق امام هفتم را ميشناختند.
3. بابالحوائج: مردم به دنبال تجربهها و امتحانهاي مکرّر در مواقع نياز و گرفتاري به آن حضرت متوسّل ميشوند و خداوند به برکت وجود آن حضرت حوائج بندگان را برميآورد لذا او را بابالحوائج ناميدند.
4. صابر: آن حضرت در برابر ظلم و ستم خلفاي اموي و عباسي بسيار مقاومت داشت باثبات و استقامت در برابر تمام آزارها ايستادگي ميکرد و ذرّهاي سستي و ضعف از خود نشان نميداد لذا به او لقب صابر را دادند.
5. صالح: از آنجا که در اثر فشار حاکمان ستمگر ارتباط با حضرت کاظم(ع) براي پيروانش چندان راحت نبود آنها در بين خود وقتي صحبت از امام کاظم(ع) ميکردند از او با لقب صالح ياد ميکردند.
6. امين: امانتداري و درستکاري فوقالعاده حضرت موسي بن جعفر(ع) سبب شده بود که با تمام وجود در اجراي فرامين الهي و اداء رسالت رهبري مردم تلاش ميکرد تا به آنجا که حتي جان خويش را در اين راه فدا نمود و اغلب عمرش را در زندانها و سياهچالها سپري ساخت لذا او را مردم امين لقب دادند.
شرايط سخت عصر امام کاظم(ع)
بنيعباس پس از آن که حکومت را در دست گرفتند برعکس آنچه که انتظار ميرفت به علويان و بنيفاطمه سختگيري کردند... عدهاي را گردن زدند و جمعي را زنده به گور ساختند و دستهاي را در پايههاي ساختمانها و ديوارها دفن کردند، خانه امام ششم را آتش زدند و چندين بار او را به عراق فراخواندند... در نهايت هم آن حضرت را شهيد کردند. اين وضع در زمان حضرت امام کاظم(ع) هم ادامه يافت. لذا دوره امامت آن حضرت عصر خفقان و استبداد و بدي بود فشار حاکمان هر روز بيشتر ميشد.
علاوه بر اين در اين دوره ترجمه علوم و دانش ملل ديگر بيشتر انجام ميشد اين امر و برخي سياستهاي حکومتي سبب پيدايش و ظهور احزاب و فِرق سياسي و مذهبي چندي شد که اين امر باعث وقوع برخي برخوردهاي فرهنگي و اعتقادي شد که امام کاظم(ع) با تلاشهاي فرهنگي به روشنگري ميپرداختند و محيط اسلامي را از عقايد انحرافي پاک نگه ميداشتند و به انواع شبهات فکري عقيدتي پاسخ ارائه ميکردند.
ياران امام(ع) از ترس حکومت و عوامل آن زندگي تقيهاي در پيش گرفته بودند امام کاظم(ع) در دوران امامت خود با چهار تن از زمامداران خودسر و خلفاي عباسي مواجه بوده است هر کدام به گونهاي براي حضرت مشکلاتي را ايجاد ميکردند.
از آغاز زندگي امام کاظم(ع) بيست سال از دوران زندگيشان را در عهد پدر بزرگوارشان سپري کردند که پانزده سال آن در عصر حکومت امويان بود و چهار سال و نيم آن در دوران عبدالله سفّاح و نه سال و اندي در زمان حکومت منصور دوانيقي گذشت وقتي امام صادق(ع) به شهادت رسيد پس از آن امام کاظم(ع) سي و پنج سال زندگي کردند که ده سال بقيه آن در زمان حکومت منصور بود و ده سال ديگر در عهد مهدي عباسي فرزند منصور يک سال در دوران هادي عباسي و چهارده سال باقيمانده را در حکومت هارون الرشيد برادر منصور دوانيقي گذراند و در نهايت هم در 25 رجب سال 183 هجري قمري در زندان هارون در بغداد در سن 55 سالگي به دستور هارون مسموم شده و به شهادت رسيد.
شهادت امام کاظم(ع)
به جهت تلاشهاي خستگيناپذيري که امام موسي بن جعفر(ع) در مبارزه با طاغوت و گروههاي منحرف اعتقادي و همينطور تلاشي که در جهت حفظ اسلام اصيل داشتند. هارون از مجموعه فعاليتهاي آن حضرت نسبت به موقعيّت و حکومت خود نگران شد و حتي زنداني کردن آن حضرت بينتيجه تشخيص داد چون روزبهروز بر محبوبيّت امام(ع) افزوده ميشد و حقانيت اهل بيت عليهم السلام آشکارتر ميشد. بالاخره هارون تصميم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند نقل ميکنند مقداري خرما را با زهر مسموم ساخت و آنها را توسط خادمش به موسي بن جعفر(ع) در زندان خوراند. به دنبال اين واقعه حضرت مسموم شدند و به شهادت رسيدند. هارون براي ردّ گم کردن و بيگناه نشان دادن خود جمعي از بزرگان را که حدود هفتاد نفر بودند خواست و جنازه حضرت را به آنها نشان داد و به آنها گفت: ببينيد او به مرگ طبيعي از دنيا رفته است.
بر طبق برخي نقلها حضرت کاظم(ع) در اثر زهر هارون سه روز در بستر افتاد در اين سه روز بود که عوامل حکومت تعدادي افراد ظاهرالصلاح ناپاک باطن را حاضر کردند تا حال امام(ع) را ببينند و بعد شهادت دهند که او به مريضي از دنيا رفته است. امام(ع) در همان بستر مريضي ناشي از زهر هارون چشم باز کرد و به آن افراد فرمود:
گواهي دهيد که مدّت سه روز است، مسموم شدهام و در اثر آن به زودي از دنيا خواهم رفت.
آنگاه که حضرت موسي بن جعفر(ع) شهيد شد. جنازهاش را در ميان تابوت نهادند و از زندان بيرون آوردند. مردم از هرسو گرد آمدند. عوامل حکومت از همه بزرگان خواستند که گواهي دهند ولي به مرگ طبيعي از دنيا رفتند. نقل است همه امضاء کردند جز احمد بن حنبل (رئيس مذهب حنبليها) هرچه او را تهديد کردند او حاضر به امضاء نشد. مردم دستهدسته ميآمدند با جنازه حضرت وداع ميکردند. در حالي که عوامل حکومت به آنها اعلام ميکردند بدن موسي بن جعفر(ع) سالم است در آن زخمي يا اثر شکنجهاي ديده نميشود و لذا او خود به مرگ طبيعي رحلت کرده است. يکي از حاضران اين وضع را تحمل نکرد يا صداي بلند خطاب به مردم گفت: «اي مردم موسي بن جعفر(ع) را کشتهاند.» عوامل حکومت ميکوشيدند او را در جاي نامناسبي به صورت غيرشايسته دفن کنند اما دوستداران آن حضرت جنازه وي با احترام به قبرستان قريش حمل کردند (در شهر کاظمين) به خاک سپردند.
امام کاظم(ع) سالهايي از عمرشان را در زندانها گذراندند که بنا بر روايتي ده سال و بنا به روايت ديگر هفت سال و يا حداقل چهار سال از عمر شريفشان در زندانهاي هارونالرشيد سپري شد چهار زنداني که حضرت در آنها حبس شده بودند عبارتند از:
1. زندان عيسي بن جعفر: حضرت کاظم(ع) يک سال در بصره در زندان نوه منصور دوانيقي يعني عيسي بن جعفر به سر بردند.
2. زندان فضل بن ربيع: پس از زندان بصره حضرت موسي بن جعفر(ع) را به بغداد آوردند و در آنجا به فضل بن ربيع (يکي از کارگزاران حکومت عباسي) سپردند که يک مدّت بسياري هم در زندان وي نگهداري شد.
3. زندان فضل بن يحيي برمکي: نقل ميکنند وقتي امام(ع) را به فضل بن ربيع تحويل دادند. هارون روزي به او نوشت وي را به شهادت برساند ولي او از اين کار ترسيد لذا امام(ع) از او تحويل گرفته فضل بن يحيي برمکي دادند فضل برمکي امام را به خانهاش منتقل کرد و طولي نکشيد که تحت تأثير معنويت امام(ع) قرار گرفت و به او احترام کرد. هارون وقتي از اين ماجرا خبردار شد به فضل برمکي نامه عتابآميزي نوشت از او خواست که اما را به قتل برساند ولي او از اين کار خودداري کرد.
حتي در اين راه متحمل سختيها شد و تازيانه خورد.
4. زندان سَندي بن شاهک: وقتي فضل بن يحيي برمکي حاضر به بياحترامي براي امام کاظم(ع) نشد و حتي به خاطر اين کار کتک خورد. امام(ع) را به يکي از عوامل جنايتکار حکومت عباسي يعني سندي بن شاهک سپردند او در زندان حضرت را بسيار آزار ميداد که در فرازي از زيارتنامه اي که سيد بن طاووس آن را در کتاب مصباحالزائد نقل کرده است به وضعيّت بد امام در زندان سندي بن شاهک تصريح شده است.
اعتراف هارون به حقانيّت امام کاظم(ع)
نقل شده روزي مأمون عباسي پسر هارون الرشيد گفت: پدرم هارون مرا به تشيّع معتقد ساخت. يکي از حضار پرسيد: چگونه يا امير با اينکه پدرت افراد خاندان امامان شيعه را ميکشد. مأمون گفت: پدرم آنها را به خاطر حفظ رياستش ميکشت چون حکومت پدر و مادر نميشناسد... آنگاه افزود: پدرم هارون امام کاظم(ع) را احضار کرد و بسيار به او احترام کرد و به ما هم گفت او را با احترام بدرقه کنيد وقتي به خلوت رفتيم از پدرم پرسيدم چرا اين همه به موسي بن جعفر(ع) احترام کرديد پدرم هارون گفت: ما در ظاهر آن هم به زور قدرت و اجبار و غلبه رهبر مردم هستيم ولي موسي بن جعفر(ع) به راستي امام برحق مردم است. سوگند به خدا او سزاوارتر از من و همه مردم به مقام رسول خدا(ص) است. ولي سوگند به خدا اگر تو که پسرم هستي در مورد سلطنت با من ستيز کني گردنت را ميزنم... .
چند رهنمود روشنگرانه امام کاظم(ع)
1. پرورش کودک: حضرت کاظم(ع) ميفرمايند: «بهتر آن است که کودک در دوران طفوليّت با سختيها و مشکلات اجتنابناپذير زندگي که غرامت حيات به حساب ميآيند آشنا گردد تا در جواني و بزرگسالي صبور و بردبار باشد.
2. عزّت و جوانمردي حقيقي: امام کاظم(ع) فرمود: «از مردم قطع اميد کردن و از ثروتشان چشم پوشيدن و به درآمد کار خود قانع شدن، براي مرد باايمان مايه عزّت ديني و روح جوانمردي و شرف دنيوي است. چنين فردي در نظر مردم بزرگ و بين فاميل خود محترم و در محيط خانوادهاش داراي هيبت و بزرگواري خواهد بود و در دل خود و ديده ديگران بينيازترين مردم به حساب خواهد آمد.
3. حجتهاي پيدا و پنهان مردم: امام کاظم(ع) فرمود: خداوند براي ارشاد و هدايت بشريت دو حجّت قرار داده است، يکي حجّت آشکار و ديگري پنهان. حجت آشکار همان پيامبران و پيشوايان معصوم هستند و حجّت پنهان عقل و شعور باطني افراد است.
4. رعايت اعتدال بين دين و دنيا: امام کاظم(ع) فرمود: از ما نيست آنکس که دنياي خود را براي ديناش يا دين خود را براي دنيايش ترک گويد.
5. اهميت آموزش در جواني: از امام کاظم(ع) نقل است که فرمود:
آموختههاي دوران جواني همانند نقشي است که بر سنگ حکّاکي شده باشد يعني استوار پايدار خواهد ماند.
6. سفارش به واقعبيني: امام موسي بن جعفر(ع) فرمود:
اي هشام اگر در دست تو يک گردو باشد اما مردم بگويند آن لؤلؤ و مرجان است هيچ نفعي به تو ندارد چون خود ميداني آن گردو است در مقابل اگر در دست تو لؤلؤيي باشد باز مردم بگويند آن گردو است باز اين حرف آنها بر تو ضرري ندارد چون ميداني آنچه تو داري لؤلؤ و مرجان است.
متن کم